هیِِِــــــــــــس بــــــــیــــــا تـــــــو18+
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 8
بازدید ماه : 33
بازدید کل : 15022
تعداد مطالب : 10
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

تركه ميره مدرسه دنبال پسرش که اسمش ماشالا بوده. ميره طبقه ي اول، مي بينه روی یه تابلو نوشتن كه  : محل نگهداري دانش آموزان با استعداد. از مسئولش مي پرسه: آقا بچه ما اينجاس؟ طرف ميگه: نه داداش. ميره طبقه ي دوم، مي بينه يه تابلو زدن كه روش نوشتن: محل نگهداري دانش آموزان متوسط. ميبينه بچش اونجاهم نيست. ميره طبقه ي سوم، مي بينه يه تابلو زدن كه : محل نگهداري دانش آموزان خنگ، كودن، كم حافظه ! با خودش مي گه حتما همينجاس. ميبينه بچش اونجا هم نيست. ميره طبقه ي چهارم، مي بينه يه تابلو زدن كه روش نوشتن: محل نگهداري ماشالا

یه روز یزدی ها دور هم جمع میشن و میگن که چرا ملت واسه ما جک درست نمی کنن؟بعد تصمیم میگیرن که یه کار مسخره کنن که بقیه براشون جوک بسازن.بعدش همگی با هم میرن وسط کویر یزد یک سد خیلی بزرگ می سازن.و فکر می کنن که از فردا براشون جوک درست میشه!فرداش که بر میگردن پیش سد- میبینن که به اندازه چند تا اتوبوس عرب و ترک و لر و غیره اومدن بالای سد نشستن و قلاب به دست در حال ماهیگیری هستند

توی مجلس خواستگاری عروس خم شده بود که به داماد چایی تعارف کنه که یکدفعه می گوزه!بعد از خجالتش فرار می کنه و میره تو آشپزخونه . بعدش فامیلای داماد میگن: عروس خانم اگه ایندفعه نمیخوای برینی قندون رو بیار

به ترکه میگن میدونی امام حسین کجا دفن شده ؟ میگه نه میگن تو کربلا ، میگه نه بابا خوش به سعادتش

 

ترکه آخر عمری بچه هاش رو جمع ميكنه به هر كدوم يه تيكه چوب ميده ميگه بشكونين. همه ميشكونن! به هركی 5 تا دسته بيل ميده ميگه بشكونين. همه ميشكونن! به هر كی 10 تا دسته بيل ميده ميگه بشكونين. همه ميشكونن! به هر كی يه بسته دسته بيل ميده ميگه بشكونين. همه ميشكونن! ميگه حيف كه همتون خرين وگرنه نصيحتتون ميكردم

به ترکه ميگن برو رو دايو استخر شيرجه بزن تو آب، بعدش بيا بالا شامپو گلرنگ رو تبليغ کن. خلاصه ميره بالا و شيرجه ميزنه، منتها از بخت بد کلش ميخوره به کف استخر... بعد يك مدت بالاخره مياد بالا، رو ميكنه به دوربين، ميگه: ميخوام سالاد درست کنم!

تركه ميره تو يك بار، به بارمَن ميگه: قربون دستت، يك آبجو بريز. يارو يك آبجو براش ميريزه، تركه ميگه: به حساب من، يكی هم واسه همه مشتريها بريز! يارو يك دور هم واسه همه ملت ميريزه، تركه ميگه: يك دونه هم واسه خودت بريز. ملت همه كف ميكنن، كه عجب مرامی داره يارو. خلاصه آبجو رو ميخورن، باز تركه ميگه: يك آبجو بريز... بارمنه ميريزه براش... ميگه: يكی هم واسه همه مشتريا... آخرشم يكی هم واسه خودت بريز. به همين منوال 4-5 تا آبجو ميخورن و آخری تركه بلند ميشه تلو تلو خورون بره بيرون. بارمنه ميگه: كجا اخوی... پولش چی شد؟ تركه ميگه: ايلده من پول ندارم كه!! خلاصه ميگيرن تا نفس داره كتكش ميزنن و بعدم با لگد پرتش ميكنند بيرون. دو هفته بعد، باز تركه مياد تو بار، به بارمن ميگه: قربون دستت، يك آبجو بريز... يارو يكم چپ چپ نگاش ميكنه، يك آبجو براش ميريزه. تركه ميگه: يكی هم به حساب من واسه همه مشتريا بريز... باز بارمنه يكم چپ‌چپ نگاش ميكنه و واسه همه ملت يك آبجو ميريزه. بعد يك مدت از تركه ميپرسه: برای خودم نريزم؟! تركه ميگه: نه بابا... ايلده تو باز بد مستی ميكنی، كتك كاری راه ميندازی!

علی آقا ميخواسته حال اكبرآقا رو بگيره، براش يك ريش‌تراش خدای آلمانی كادو ميفرسته. خلاصه اكبر آقا كادو رو باز ميكنه، ريش تراش رو ميبينه، پاك ميخوره تو پرش.. ميگه من بايد حال اينو بگيرم. چند روز بعد علی آقا ميبينه براش يك كادو اومده از طرف اكبرآقا... باز ميكنه، ميبينه توش يك پِلِی اِسْتیِشنه!

رشتيه با رفيقش رفته بودن خريد، ميبينن دم در يك فروشگاه بزرگ نوشته: سكس مجانی و جوايز نفيس (با خريد بيش از ده‌هزار تومن كالا). خلاصه كلی حال ميكنند و ميرن تو اونقدر آت و آشغال ميخرن تا آخر ده‌هزارتومن رو رديف ميكنن، بعد خوشحال و خندان ميان دم صندوق حساب ميكنند و ميگن: خوب اين سكس مجانی ما چی شد؟ صاحب مغازه ميگه، شما يك عدد بين يك تا ده انتخاب كنيد.. رشتيه ميگه: هفت. مرده ميگه: متاسفانه عدد امروز واسه سكس مجانی هشته، جاييزه عدد هفت يك فندكه!  خلاصه رشتيه فندكشو ميگيره و با حالِ گرفته مياد بيرون، رفيقش بهش ميگه: فكر كنم اين جريان سكس مجانی خالی بندی باشه. رشتيه ميگه: نه بابا من و تو شانس نداريم... خانوم من تاحالا سه بار برنده شده!

چند تا زنِ رشتی داشتن باهم اختلاط ميكردن، يكيشون ميگه: شنيدين تو تهران يك خفاش شب پيدا شده، زنای مردم رو ميدزده ميبره ترتيبشون رو ميده؟  يكی ديگه ميگه: اَووو! هرچی امكاناته مالِ شهرای بزرگه!

معلمی به شاگردانش گفت که عجيبترين حکايتی را که ميدانيد انشا بنويسيد. يکی از شاگردان نوشت: کون مادرم. معلم تعجب کرد و از شاگرد پرسيد: اين چيه که نوشتی؟ شاگرد گفت: آخه آقا بابام هر شب دو تا ميزنه در کون مادرم و ميگه: عجب حکايتی است.

تو پرانتز اينكه يك روايت ديگه ازين رو قبلاٌ داشتيم... ولی ديديم حيفه اين يكی رو هم پرچم نكنيم) ملای يك محله‌ای يك جور مرض مغزی ميگيره، اعداد و ارقام رو خوب يادش نميمونده و نتيجتاً هی بالای منبر سوتيای ناجور ميداده. خلاصه آخر ريش سفيدای محل جمع ميشن و تصميم ميگيرن كه از سری بعد يك نخ به تخم اين بنده خدا ببندن كه هرجا سوتی داد اين نخه رو يكم بكشن تا حواسش جمع شه. خلاصه جمعة بعد جناب ملا ميره بالای منبر و شروع ميكنه به روضة پر سوزوگدازی گفتن و ميرسه به اينجا كه امام حسين با 72 تن از يارانش رفت به سوی صحرای كربلا. ازبخت بد همون موقع دو تا بچه داشتن پای منبر گرگم به هوا بازی ميكردن، پای يكيشون گير ميكنه به نخ و تخم حاج آقا كشيده ميشه. حاج آقای بنده خدا هم زود حرفشو تصحيح ميكنه، ميگه: ببخشيد، 720 تن از ياران... باز هم از بخت بد پای بچه دوم هم گير ميكنه به نخ. حاجی باز زود حرفشو تصحيح ميكنه: ميگه: عذر ميخوام، 7200 تن از ياران... ريش سفيدای محل ميبينن گند قضيه داره پاك در مياد، ميخوان يجور به حاج آقا حالی كنن كه ديگه ازين خراب ترش نكنه، نخ رو ميگرن هی پشت سر هم ميكشن. حاج آقا قاط ميزنه، ميگه: ببينيد مردم! يا 72 تن بودن، يا 720 تن بودن، يا 7200 تن، يا اينكه نخ افتاده دست يك آدم خواركسده!

يگان ويژه دنبال ارمنيه ميكنه، ارمنيه پاپيون ميكنه، هی بدو اينور - بدو اونور، آخر ميره ميشينه رو يك تيكه تاپاله گاو. بعد يك مدت، افسره ميرسه بهش، ميپرسه: مردك داری اينجا چه غلطی ميكنی؟! ارمنيه ميگه: جناب سروان دارم ميرينم! افسره يك نگاه ميندازه، ميگه: مادر جنده اين كه تاپاله گاوه! ارمنيه شاكی ميشه، ميگه: مگه تو گذاشتی مثل آدم برينم؟!


بچه مثبته رفته بوده آموزش چتربازی، قبل از اينكه بپره استادش بهش ميگه: وقتی پريدی، بايد تا بيست بشمری بعد اين طناب رو بكشی تا چترت باز شه.پسره ميپرسه: ببخشيد استاد، اگه چتر باز نشد چی؟ استادش ميگه: سوال خوبيه! در اون  صورت، اين يكی طناب رو بكش، كه چتر زاپاس باز شه. باز پسره ميپرسه: شرمنده استاد، اگه دومی هم باز نشد چی؟ استاده ميگه: خوب درون حالت، يك نخ قرمز اينجا هست كه وقتی بكشيش چتر اضطراری باز ميشه. پسره دوباره ميپرسه: ببخشيد وقتتون رو ميگيرم استاد، اما اگه اينم باز نشد چی؟ استاده ميگه: درون صورت صفحة 381 دفترچه راهنما رو بازكن، اونجا توضيح داده. خلاصه پسره خيالش راحت ميشه و ميپره،  تا بيست ميشمره، نخ اول رو ميكشه، اتفاقی نميافته. نخ دوم رو ميكشه، بازم چتری باز نميشه. پسره هول ميشه، نخ قرمز رو ميكشه، ولی  بازم خبری از چتر نبوده. يهو ياد حرفای استادش ميافته، خيالش راحت ميشه، دفترچه راهنما رو بازميكنة، صفحة 381 رو مياره، ميبينه نوشته: مشتری گرامی، خواهر شما گاييده ميباشد!

رشتيه ميره پيش رفيقش، ميبنه عصبانيه. ميگه چرا ناراحتی؟ چی شده؟ رفيقش ميگه اين زن ما انار خورده دونه‌هاش رو ريخته رو تخت، همه جارو كثيف كرده. منم شاكی شدم زدمش. فرداش دوباره همديگر رو ميبينن، اين دفعه رشتيه شاكی بوده. رفيقش ميپرسه چی شده، تو چرا ناراحتی؟ ميگه هيچی بابا اين زنه ما هواپيما خورده، خلبانشو انداخته زير تخت!

رشتيه ميخواسته زن وبچش رو بفرسته مسافرت. ماشين ميگيره، به زنش ميگه خانم جان! شما اينجا صبركن. خودش سوار ماشين ميشه، تفنگ در مياره ميذاره رو شقيقه راننده، ميگه: برو! يارو رو ميبره توجنگل وصحرا. ميگه: يالا جلق بزن! يارو ميزنه. ميگه دوباره بزن! يارو بازم ميزنه. بعد سوار ميشن برميگردن. رشتيه به زنش ميگه: خانم جان! خيالت راحت باشه، زهرشو گرفتم!

رشتيه ميره خونه ميبينه زنش با يك نره خری مشغولند. يارو تا رشتيه رو می‌بينه می‌زنه به چاك و با آخرين سرعتش می‌دوه در می‌ره. رشتيه هم تا اون ور مازندران فحش ميده و دنبالش ميكنه. آخر يارو می‌رسه لب يك پرتگاه، ديگه هيچ راه فراری نداشته، ‌رشتيه هم همين جور عصبانی داشته دنبالش ميومده. مرده ميگه: غلط كردم! توروخدا منو نكش! رشتيه ميگه: هيس! اول اون دمپايی‌های منو بده!

زنه رشتيه بهش ميگه: آقاجان! يه كفش واسه ما نخريدی‌ها! رشتيه ميگه: ای خانم جان! تو كه لنگات هميشه هواست كفش ميخوای چيكار؟

زن رشتيه نصفه شب داشته ميرفته بيرون. رشتيه با اخم و تخم مياد جلو می‌پرسه: خانم جان كجا ميری؟ ميگه: ميرم كس بدم! ميگه: آی اين صداقتت منو كشته

قزوينيه زن ميگيره، شب اول كلي مرام ميگذاره و تريپ "لاو"(!) خانوم رو ميبره بالاپشتبون و از همون درِ جلو مشغول ميشه. زنه هم كلي حال كرده بوده، هي ميگفته: چه ماه زيبايي، عجب ستاره‌هايي..! قزوينيه ميگه: بالام جان خوب ستاره‌ها رو نگاه كن كه از فردا شب بايد گلهاي قالي رو بشمري!!!

آخونده و عربه و رشتيه سوار هواپيماي لوفتانزا بودن، موقع نهاركه ميشه، يه مهماندار خوشگل براشون غذا مياره. دختره وقتي ميخواسته غذا رو بذاره جلوي آخونده، سينه هاش معلوم ميشه، آخونده ميگه:‌ خدايا به راه راست هدايتش كن!  نوبت كشيدن غذاي عربه ميشه ، عربه هم پستوناشو ميبينه، ميگه: خدايا راست شده تو هدايتش كن!! نوبت رشتيه كه ميشه،‌ باز سينه هاي خانم پيدا ميشه، ميگه: خدايا تو راستش كن من هدايتش ميكنم

به باباي حسين فهميده ميگن نظرت راجع به پسرت چيه؟؟ميگه خودش كه مرد به جهنم..هنوز دارم قسط هاي تانك رو ميدم 

 

خدا زمين و آسمان را آفريد گفت: چه زيباست
مرد را آفريد گفت: چه زيباست
زن را آفريد گفت: عيب نداره آرايش ميکنه خوشگل ميشه

 

به تركه ميگن علي يارت ميگه ما تيممون تكميله يار خودتون 

 

یه تهرانی میره مکه پرده کعبه رو میگیره توبه میکنه که خدا من توبه میکنم دیگه برای ترک ها جوک نمی سازم من رو ببخش  بعد از اون ور یه ترکه میاد میگه ببخشید آقا قبله از کدام طرفه ؟!؟ بعد تهرانی میگه: خدا ببین خودش گیر میده.

 

 بسیجی میره نماز جمعه جو میگیردش موج مکزیکی میره

 

از یه بسیجی میپرسند دو دو تا؟ بسیجی یکم فکر میکنه میبینه بلد نیست میخواست ضایع نشه میگه هر چی خدا بخواهد. 

 

یه بسیجی زنگ میزنه به دوست دخترش میگه: عزیزم بابات رو بپیچون بریم نماز جمعه

 

يك دختر در حمام...

 1ـ لباساشو رو درمياره؟ رنگ روشن ها رو تو يك سبد و تيره ها رو تو يكي ديگه ميگذاره.

 2ـ در حموم رو از تو قفل ميكنه? جلوي آيينه مي ايسته؟ شكمش رو كه تمام مدت داده بود تو؟ ميده بيرون و شروع ميكنه به غر غر و ايراد گرفتن از نقطه نقطه بدنش.

 3ـ در كمد رو باز ميكنه انواع شامپو و صابون معطر مخصوص پوست صورت؟مو؟ بدن؟ كف پا و ... رو بيرون مياره و مي چينه رو لبه وان.

 4ـ موهاش رو با شامپوي نارگيلي تقويت كننده؟ پرپشت كننده؟ براق كننده و...ميشوره و هفده دقيقه ماساژ ميده.

 5ـ يكبار ديگه با همون شامپو موهاشو ميشوره.

 6ـ نرم كننده معطر پرتقالي رو به موهاش ميماله تا 60 ميشماره.

7ـ سي و پنج دقيقه زير دوش مي مونه.خوب آخه بايد خيالش راحت بشه كه تمام مواد شيميايي از موهاش پاك شده. وگرنه بعد از حموم موها وز ميكنه.

 8 ـ خمير ريش داداشي رو كش ميره و شيش كيلو خالي ميكنه رو ساق پا و دست و پشت لب. بعد يه تيغ بر ميداره و يا علي. آي!!!!

9ـ موهاش رو حسابي مي چلونه؟ حوله رو مثل عمامه مي پيچه دور سرش. تو آيينه خودشو ورانداز ميكنه. از اينكه در اثر كشش حوله چشم و ابروش كشيده شده? احساس خوشگلي مي كنه و يه ماچ گنده واسه عكس خودش تو آيينه ميفرسته.

 10ـ خوشحاليش زياد دوام نمياره. چون يه جوش سرسياه بي اجازه نوك دماغش سبز شده.

11ـ تمام نقاط بدنش رو معاينه ميكنه و با ناخن و موچين ميره به جنگ جوشها و موهاي زائد بي تربيت.

12ـ حوله ش رو مي پوشه و ميره به اتاقش.تمام بدنش رو با لوسيون چرب ميكنه.

13ـ چهل بار لباس مي پوشه و در مياره تا انتخاب كنه.

 14ـ 48 دقيقه پشت ميز توالت مي شينه و آرايش ميكنه.

 

يك پسر در حمام...

 1ـ همون طور كه رو تخت نشسته ? لباساشو ميكنه. هر كدوم رو پرت ميكنه يه گوشه اتاق.

 2ـ نيم وجب حوله رو ميگيره دور باسنش و ميره به سمت حموم.

 3ـ مي ايسته جلوي آيينه. شكمش رو ميده تو. بازو ميگيره. فيگور چپ? فيگور راست? نيم ساعت قربون صدقه خودش ميره? (اين قدوبالا رو ببين چه كرده .لاي لاي لالاي لاي)مامان جونش هم از تو آشپزخونه تاييد ميكنه.

 4ـ زير بغلش رو بو ميكنه و رنگ چهره ش بر ميگرده. سبز? آبي? بنفش..

5 ـ در كمد شامپو ها رو باز نميكنه چون اصلا توش چيزي نداره.

 6ـ با قالب صابون سبزش زير بغلهاشو كف مالي ميكنه. يه عالمه مو مي چسبه به صابون.

7ـ با همون صابون صورت و مو و بدنش رو هم ميشوره.

 8 ـ نرم كننده مو؟؟؟ برو بابا !

 9ـ زير دوش ميگوزه و به خاطر اكو شدن صداش تو حموم ?كر كر ميخنده .

 10ـ دو دقيقه بعد دوباره ميزنه زير خنده? آخه اين دفعه بوش رسيده به دماغش.

 11ـ چاه حموم رو هدف گيري ميكنه و ميشاشه توش.

12ـ از زير دوش مياد بيرون و يكهو مي بينه يادش رفته بوده در حموم رو ببنده. و همه فرش و كف خونه خيس شده.( بيخيال...مامان خشك ميكنه)

 13ـ حوله فسقليش رو مي پيچه دور باسنش و همون طور خيس خيس ميره تو اتاق.

14ـ حوله خيس رو پرت ميكنه رو تخت و 2 دقيقه اي لباس مي پوشه.

 

 

یه روزیه گاوه میره کلاس زبان وقتی ازکلاس میادبیرون به جای مااااا مااااا میگه weee weee

 

به رشتیه میگن زنتو هفت نفربا پیکان بردن میگه نمی دونستم پیکان هشت نفرجاداره

 

ترکه میره عروسی جومیگیره به عروس شماره میده

 

به ترکه میگن سزارین یعنی چی؟ میگه بچه به شرط چاقو

 

 

روزي مرغ و خروسي وارد يه سوپر ماركتي ميشن.بعد به فروشنده ميگن:تخم مرغ دارين؟ فروشنده ميگه:شما ديگه چرا؟!! مرغ ميگه:آخه ما هنوز نامزديم!!؟

 

 

به گوسفنده ميگن به چه سبكي دستشويي مي كني ؟؟

                ميگه : به سبك گروه آريان .... دونه دونه دونه دونه ..... دونه دونه


ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 16 تير 1392برچسب:, توسط milad
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی :